من در این فرصت جامانده طرب می خواهم

هی نگو صبح همین نیمه شب می خواهم

عاشقان را به بها روزی رضوان دادند

من تو را خالی از اعداد و سبب می خواهم

چو پلنگی ، ز ته دره ی دل ، خیره به ماه

جان از چانه گذر کرده به لب می خواهم

اگر آوردن نامت به جهان جرم شود

صلح یعنی چه؟ هیاهوی حلب می خواهم

تو بیا ، خنجر عاشق کشی از روی ببند

در به در" یک توی " آشوب طلب می خواهم

گر تمنای تو یک فاجعه ی ساده دلی است

آخر سادگیم از تو رکب می خواهم

شهری از فاصله برپای دلم نقش زدم

تازه فهمیده ام این بار، عجب می خواهم!

قفسی بین کویر و دل اقیانوسم

اسم شب را بلدم ، رخصت رب می خواهم

گر طبیب سر بالین دلم باشی تو

روز و شب های دمادم پرتب می خواهم

فهیم بخشی

۶ دیدگاه

  1. وردپرس › خطا

    یک خطای مهم در این وب سایت رخ داده است.

    دربارهٔ عیب‌یابی در وردپرس بیشتر بدانید.