ازسرعادت روزانه سلامی دادم
مرد ِ روزنامه فروش
با نگاهی مشکوک
قد وُ بالای مرا
موشکافانه ورانداز نمود
همه چیزعادی بود
من فقط آمده بودم مُفتی
خبری کسب کنم
که فلان جای جهان
زلزله ، سیل ، جنایت ، سونامی ...........
زیرپای مَمَلی قالی کاشان ، کفنی ..........
جیب بیچاره ی بدبخت چه حالی دارد
سازش ِ مشترکُ النفع ، دروغی رسوا
عده ای درهوس بردن نان
بهترین درجه حرارتها را
به تنورخودشان می ریزند
بیخبرعامی وُ نامی سرخوش
کیسه ها می دوزند
زن وُ مردی عاشق
تحت ِ تبلیغ ِ فلان جشن کذا
گیشه می چرخانند
مادری بابت توبیخ پسر
ورد ِ صد دور ِ خطا میخواند
نفری ازسر بی حوصلگی
متهم گشته به یک حلقه ی زنجیره ی قتل
کاشفی در پی عدل
ظهر فردا شاید
جبهه ی سرد شمالی برسد
کاسبی سود فراوان ببرد
دعوت گشت و گذاری آبکی
رونق تازه ی بازار ِ طلا
عکس یک مرده ویک جدول ویک دایره پند
افت شاخص های فقروبلا
خبری کوتاه از حسرت و بند
طرح آزادی اینترنت وُ دیش
نقشه ها گم شده درشهرپرند
باتوم چینی اصلی می خرید
جُک این هفته وُ نیش
****
خاصیت بهتر از این ............... آقا نمیشه
صد ورق روزنامه یک نون ................ که میشه
شب شده ، دکه چرا بازه ِ هنوز
مرد ِ روزنامه فروش خسته میشه
محمد محسن خادم پور- 1388
۸ دیدگاه