لیلای تو را سوژه ی شب نامه نوشتنند ، مجنون تو کجائی
با نام تو درهرغزلی مرثیه خواندند ، مجنون تو کجائی
بزمی همه از رنگ وُ به نیرنگ گرفتار ، نا گفته ی هر یار
بیچاره کسی بود که دل داد وُ بریدند ، مجنون تو کجائی
ازحادثه سنگی که برین دایره افتاد ، موجش به خطا رفت
در ساحل دیدار به انکار رسیدند ، مجنون توکجائی
افسوس ندارم که چرا جُرم نمودند ، این رسم بنا شد
از تلخ ترین جام به فرهاد خوراندند ، مجنون تو کجائی
شبهای زمستان وُعزا نقشه کشیدند ، همراه گرفتند
تابوت وفا پیشِ وفادار گشودند ، مجنون تو کجائی
در لحظه ی آخر نفسی ماند که میگفت ، ایکاش بیائی
یکباره بر آن مرده یورش برده وُ گفتند ، مجنون تو کجائی
محمد محسن خادم پور- ۱۳۹۲
۸ دیدگاه