تقدیم به زنده یاد فریدون مشیری

منُ او بودیم وُ یک کوچه دراز

وَدگرهیچ کسی

منُ او بودیم و یک عمرنیاز

وَدگرهیچ شبی

شعله وربود تمام احوال

كه بكوبد طبال:

من تو را مثلِ نفس می خواهم

مثلِ گل ، مثلِ خیال

مثلِ یک آرزوی دورُ محال

كاش مي شد بفشاریم به هم

عاشقانه محکم

دستها را يك دم

نگذاریم که این لحظه رَوَد رو به زوال

وَجدائی ما را

بنشاند بي هم

****

ساز من كوك گرفت

تا بگویم جانم...

...که مرا ضربه ی دستی هی زد :

به چه می اندیشی

کوچه پایان دارد...

واقعن بیدلُ بی احساسی

...من که دیگر رفتم

****

تا سرم گرداندم

کوچه خالی شده بود...

****

وَ نگويم " به چه حالي من از آن كوچه گذشتم"

محمد محسن خادم پور-1353

۹ دیدگاه

  1. وردپرس › خطا

    یک خطای مهم در این وب سایت رخ داده است.

    دربارهٔ عیب‌یابی در وردپرس بیشتر بدانید.