با که باید حرف زد
با که باید سخن تازه نوشت
یا که شاید خندید
به همه عالم و رفت
به رهی دور و دراز
تا ته یک بن بست
شاید این راه دراز
برساند نفسی تازه به این جسم نحیف
با که باید سخن تازه نوشت
به نگاری که به یغما میبرد قلب مرا
یا به آن پیر تن دل زنده
که تبسم به همه هدیه و ارزانی داشت
و نگاهی به نگاهی نفروخت
با که باید سخن تازه نوشت
به نسیمی که سر انگشت خیال
برد تا دامن باغی گیرد
که پر از مرغ چمن با گل نوخواسته بود
با که باید حرف زد
با که باید سخن تازه نوشت

۴ دیدگاه

  1. وردپرس › خطا

    یک خطای مهم در این وب سایت رخ داده است.

    دربارهٔ عیب‌یابی در وردپرس بیشتر بدانید.