بر روی دستم باد کرده آرزوها و
توی سرم انگار که جنگی به پا کردند
از هر طرف شلیک ها سمت من است و درد
پیوسته هی تاکید دارد "بر لبت لبخند" !!

دردم میامد وقتی از چشمان تو لبخند
می ریخت و انگار که بخشیده ای خود را
انگار نه انگار که تو می روی و من
می مانم اینجا با هزاران نقشه از فردا

له می شوم زیر مرور قول هایی که
با رفتنت روی سرم آوار می گردد
بر ذهن من جای تمام میخ هایت هست
و قاب عکست چوبه های دار می گردد

وقتی که از اوضاع تو گفتند جالب نیست
توی دلم گفتم که از چشمت بلا دور است
می گفتمت! حالا که خود هم خوب فهمیدی
بعد هزاران سال هم این زخم ناسور است

بعد از هزاران سال هم عطر و نگاهی تلخ
یاد تو را توی سرم تکرار خواهد کرد
در تو ولی یاد مرا یک واژه مثل عشق،
یا دوستت دارم، برو و زود هم برگرد!

یک روز می آیی دلی اما نمی لرزد
از عشق می گویی دوباره...، خر شدن کافی است!
من می روم تا گم شوم، می ترسم از خود خب
در زیر شالم گوش ها خوب است پیدا نیست!

۳ دیدگاه

  1. وردپرس › خطا

    یک خطای مهم در این وب سایت رخ داده است.

    دربارهٔ عیب‌یابی در وردپرس بیشتر بدانید.