بر لب دریا نشستم صدایم میکنی
چون تو شهلایی ندیدم جفایم میکنی
ای همه رویای من در چشم تو چه با ما میکنی
با دو دست خویشتن بال مرا وا میکنی
قلب ما را از برای چیست این سان میکنی
از برای چیست جانم را تو بی جان میکنی
شهسوار و شهریاران را تو حاشا میکنی
این چنین در جان ما آیا تو بلوا میکنی

اندیشه خود را به یادگار بگذارید

- لطفاً به صورت فارسی بنویسید