درایوان غربت نشسته ایم
چشم انداز سبز وغریبی را نظاره میکنیم
که آوازهای پرندگانش
ترجمان بی خیالی ناشناخته ایست
به نام آرامش
تنهاییم و بی کس
ولی حرف از آرامش میزنیم
سیلی غربت
گونه تنهایی ما راکبود کرده است
ولی حرف از آرامش می زنیم
گوش تنهایی ما
ایستگاه وزوزهای مبهم
وتن تنهایی ما
آماج نیش زنبورهای بی عسل گشته
ولی حرف از آرامش می زنیم
چشم تنهایی ما
شاهد رقص غریب شاپرکهای نا آشنا
در مجلس بی شمع سرخوشی است
ولی حرف از آرامش می زنیم
آینده با کارد انتظار
پوست از سر حال ما میکند
ولی حرف از آرامش می زنیم
باد زمان بی رحمانه می وزد
آتش گذشته هایمان
با هر بار شعله ور شدن
به خاکستر نزدیکتر می شود
ولی حرف از آرامش می زنیم
هرروز سربازان بیشتری
ازلشگرسلولهای خاکستری
به مرخصی دائمی میروند
ولی حرف از آرامش می زنیم
قامت جوان رعنای آمالمان
از تونل دراز آرزوهای جورواجور
گوژ پشتی فرتوت بیرون آمده است
ولی حرف از آرامش می زنیم
ای آرامش عزیز
تو چیستی؟
تو کیستی؟
چهره بنما تا بدانم
اکسیژنی یا منوکسیدکربن
ما درتوغرق شده ایم
یا توبرما آوار شدی
چرا رویت را نمی بینیم
ولی حرف ازآرامش می زنیم؟

اندیشه خود را به یادگار بگذارید

- لطفاً به صورت فارسی بنویسید