دنیای شعرکجا و درکِ منِ بینوا کجا ست
حرفِ به جا زدن ز واقعه کربلا کجاست
از بحرگفتن و دل به بحرزدن کارِناخداست
از اهل کفر مپرس که مرتبت انبیا کجاست
زر را ز زرگری بخرکه بسی آزموده است
دل را ز دلبری که تمییز دهد مبتلا کجاست
از رستمِ خجل ، قدر و ارزش تریاق را بپرس
ضحاک بی حیا که عار ندارد دوا کجاست
انسان به حکم عشق و آدمیت تشنۀ وفاست
داند فقط مَشکِ کشیده به دندان وفا کجاست
هرعاشقی ، آشنا به رهِ کوی دوست نیست
منصورو دار بایدش که بگوید خدا کجاست
اندیشه خود را به یادگار بگذارید
- لطفاً به صورت فارسی بنویسید