عیارعشق به سنگ عمل عیان گردد
نه هرکه سر به بیابان نهاد عاشق شد

نه مؤمن آنکه به پیشانیش نشانۀ مُهر
نه کافرآن که به نانی فقیر و سارق شد

تمام ارزش سگ بسته بر وفاداریست
زلاف و لابه ، نه آن پاسبانِ لایق شد

امینِ درگهِ سلطان شدن تفاخر نیست
که واقف عارفِ افتاده ، بر حقایق شد

ز کنج دنج فراغت سراغِ موج مگیر
کسی که موج طلب کرد یار قایق شد

که گفته گفتنِ بسیار از خردمندیست
چه طوطی از ره تکرار مرغ ناطق شد

نه معصیت فقط ازهرزِگی به پا خیزد
هرآنکه جام دلی را شکست فاسق شد

تمام ثانیه ها متصل به قلب خداست
چه غافل آن که گرفتار در دقایق شد

نکرد کسب رضایت کسی ز درگه او
مگر که خادم محجوب این خلایق شد

به جای خانۀ سنگی به راهِ خانۀ جان
قدم نهاد و بدین ره چنان موافق شد

که شد ، نشانۀ مطلوبِ آن عبادی که
ز راهِ عشق به انسان ، عزیز خالق شد

اندیشه خود را به یادگار بگذارید

- لطفاً به صورت فارسی بنویسید