چشمان قشنگِ تو مرا مست می کند
آنچه گُسارِ باده نکرده است می کند

بی اعتنا به طاقتِ از دست رفته ام
با من ورای آنچه روا هست می کند

خوش با غزالِ خاطرِ من تا نمی کند
آن را اسیرِعرصۀ بن بست می کند

چشمت تمام سرِّ دلم را به چشمکی
عریان و فاش وآنچه نبایست می کند

هرچه زِ من زمان به آهستگی ربود
طرّارِچُستِ چشمِ تو با جَست می کند

با من نگاهِ نازِ تو آن می کند که باد
با تار و پودِ بوتۀ نورَست می کند

دیگربیانِ آنچه عیان است را چه سود
چشمت هرآنچه کارِ بیان است می کند

اندیشه خود را به یادگار بگذارید

- لطفاً به صورت فارسی بنویسید