سرشارِ شور می شوم از لحظه های تو
هم از سکوتِ یکسره هم از صدای تو

جان که به لب رسید از بوی کهنگی
به روز و تازه می شوم از اعتنای تو

بر هُرمِ خونِ رگم ، اگر خوب بنگری
بینی که هم دماست فقط  با دمای تو

وقتی بغل  به روی دلم باز می کنی
گل از گلِ من می شِکُفد در هوای تو

هرجا که عودِ یادِ تو را دود می کنم
پُرمی شود همه جا ز بوی رجای تو

از عزلت و غریبی و تنهاییم چه غم
چون ساکنم به خلوتِ تحتِ لوای تو

دارم حریم سبز و صوابی برای خود
در باغ  و بوستانِ بسی دل گشای تو

دردی اگر برسد ز ویروسِ روزگار
دل بسته ام به کسبِ شفا با دوای تو

اندیشه خود را به یادگار بگذارید

- لطفاً به صورت فارسی بنویسید