تو کویر تنهایی دوستی فقط سرابه
خنده ی روی صورتا خط و خال نقابه
یه اشتباه لنتی زمین رو خونمون کرد
خونه چیه زندونه اینجا بی خونمون کرد

اختیار ما چرا تو سرنوشت ما نیست
رنجی که ما میکشیم جدا از این چرا نیست

تولد و مرگمون کاغذ روی آبه
تصویر من از اینجا آب توی سرابه

جنگ و جدال و خودکشی سرمایه ی آدماس
خندم میگیره وختی میگن زمین مال ماس

قصه ی تلخ آدما چرا تموم نمیشه؟
خدا دلش نمیخواد غصه هامون تموم شه؟

منطق مرگ و دوس دارم چون جاده ی نجاته
این جمله یادم نمیره "همیشه مرگ,باهاته"



سروده ابوالقاسم کریمی(فرزندزمین)

اندیشه خود را به یادگار بگذارید

- لطفاً به صورت فارسی بنویسید