شب زنده ام به دامانت ای عزیز
خواب ندارم زدوریت ای عزیز
می ترسم آخرعمری زغم فنا شوم
بی تو چه غریبم وتنها ای عزیز
باهرچه توانم زغم فریاد می زنم
این قلب پاره پاره می شود ای عزیز
رودرروی چهره زیبای توچومرده ام
این مرده ازدرون ویرانه است عزیز
گویند خواب خوشی مرهم من است
درانتظاربوسه ات هنوز بیدارم ای عزیز

اندیشه خود را به یادگار بگذارید

- لطفاً به صورت فارسی بنویسید