"مِی فروشم،دل دیوانه ! خریدار کجاست؟"

بی دلِ زنده دلی در پی خمّارکجاست؟

شهر در خواب و سکوتیست ز بی ذوقی ما

سرِ سودازده ای چنگ زند تار کجاست؟

چو به مکّاره ی بازار هنر عرضه شود..

غزلی ناب،غزلخوان چو ستار کجاست ؟

نعره ی مستیِ آواز نیاید دیریست

هاتفی که بزند در دل شب جار کجاست ؟

آن که بر عقل بشورد پی مقصود ز جان

بنهد چشم و دلش بر همه زنهار کجاست ؟

گذری نیست درِ خانه ی خمّار ،فسوس !

دل مشتاق دگر در پی دیدار کجاست ؟

دگر از لولی شبگرد خبر نیست،هوار !

بزند آن که به هم سرخیِ هنجار کجاست ؟

حذرِ موج بلا در سرِ آزاده خطاست

سرِ شوریده چو منصور سرِ دار کجاست ؟

دل ما شب زدگان مرده و آن شیر دلی

بشود بر سرِ این طایفه آوار کجاست ؟

رونقی نیست در این شهر، برو جای دگر

کوروش این دُرّ تو را قلبِ خریدار کجاست ؟

حمید رفیعی راد (کوروش)
95/09/25

این غزل رو وقتی که اولین بار شعری از استاد شیخی "دیوانه" خواندم، سرودم.مصرع اول غزل ایشان "میفروشم دلِ دیوانه،خریدار کجاست؟" که من از آن استفاده کردم ،با این تفاوت که کلا مفهوم را جور دیگر بیان کردم.تشکر از ایشان و استاد حاکی و دیگرانی که همیشه دوستانه راهنمای شاگردانی مثل من بوده و هستند

اندیشه خود را به یادگار بگذارید

- لطفاً به صورت فارسی بنویسید