دستهایم نا گاه، بر قلم قفل شده
روی این صفحه ی صاف ، لحظه ای میلغزد
صبر کن همراهت پا به پا می آیم
روز و شب در خلوت من تو را می پایم
باتو باغ دلها باز هم می شکفد
با تو دنیا زیباست
با حظور گرمت آسمان بارانیست
باشفق همراهی
سرخ و در پهنایی
با افق هم دستی
لحظه ای زیبا را بر جهان می بخشی
منظر چشمانم با شفق می خندد
دست دنیای مرا باقلم می بندد
می نویسم از تو
مینویسم با صبر
مینویسم از ابر
آسمان منتظر است
با شفق همراهی
عاقبت می آیی

اندیشه خود را به یادگار بگذارید

- لطفاً به صورت فارسی بنویسید