بگو که ز بی مهری ات چه چاره کنم*
به دست وپای غم افتم که دل اداره کنم*

بیابیا که جوانی عبورکردوگذشت*
بریده ام زجوانی تورانظاره کنم*

نگفته بود کس چنین تو بی مهری *
کدام سو ببرم دل ؟کجاش اشاره کنم؟*

به انتظارکشیدن دگر توانم نیست*
نشسته ام به کشتن دل استخاره کنم*

تب وصال تو درمان پذیراصلا نیست*
کنار میزند این درد وناله در کناره کنم*

کسی که نیست بفهمد چه مینویسد اشک*
"روا بود که گریبان صبر پاره کنم..."

اندیشه خود را به یادگار بگذارید

- لطفاً به صورت فارسی بنویسید