اشعار دیگر این شاعر
 

باز پاییزاست...
و فردی رفته از این باغ و آبادی به نام "تو"
و رنگی زرد بر روی تمام شعرها جاریست

پاییز است ومن سردر گمم این روزها
هم خستگی را می شود در چشمهایم دید
غمم را دید
نشان زخم های رفتنت را دید

پاییز است....
و بادی می خرامد در میان برگ های تک درخت من به قصد جان
صدایم میکند طوفان
و سیلابی که دارد نقشی از باران...
نشان مهر پاییزی برایم تحفه آوردند!

ولی پاییز هم حتی نمیداند تو اکنون در کدامین باغچه، در زیر چتر آسمان.، سبزی...!
شمیم عطر گل هایت چگونه باز میپیچد میان زردی و سرخی فصل زرد..؟
واینک باز پاییز است و من پاییزیم اما، بهاری تو؟

اندیشه خود را به یادگار بگذارید

- لطفاً به صورت فارسی بنویسید