آهوی من افتاده به دامی که مَپُرسید
بنشسته به لب سوز کلامی که مَپُرسید
بانوی عزیزاست پریچهره زلیخا
دل ازکف اوبرده غلامی که مَپُرسید
درباغ بیاورد خزان روح مکافات
پژمرد گل باغ به شامی که مَپُرسید
بلبل زجفایی که براو رسم خزان کرد
برتُربت گل داد پیامی که مَپُرسید
آن شمع به سوزجگروچشم شَرَربار
میداد برآن کُشته سلامی که مَپُرسید
ایمان من آن روزچنان بید بلرزید
درراه خِرَد زد دوسه گامی که مَپُرسید
ساقی زِ ره لطف به «سینا» کَرَمی کرد
زآن کُهنه سَبو داد دوجامی که مَپُرسید
رحیم سینایی 23/9/1387

اندیشه خود را به یادگار بگذارید

- لطفاً به صورت فارسی بنویسید