پیش زنها ای برادر پول خودرا رو مکن
دست خودرا توی جیبت تا سر زانو مکن
اخم اورا چون که دیدی دست بر رویش مبر
می بری دست خودت را جنگ با چاقو مکن
چون طناب دار می افتد به دور گردنت
پنجه ها را نیمه شب در موی تو درتو مکن
یار می افتد به یاد جنگل مازندران
پیش او هرگز گره بر جنگل ابرو مکن
وقت قهر زن همیشه با پنیر خود بساز
پیش او هر لحظه فکر مزه ی کو کو مکن
خانه را ویران نمی خواهی اگر پس نازنین
هیچ گاهی ناگهان قهر وقضب با او مکن
چون نداری جرئت شیر ژیا نرا هیچ وقت
فکر میش وبره وبزغاله وآهو مکن

اندیشه خود را به یادگار بگذارید

- لطفاً به صورت فارسی بنویسید