#خداوندا


خداوندا .....
تو آگاهی چه آمد بر سرم از عشق
چه کردند نارفیقانم
چرا اینگونه بیمارم

خداوندا ...
چنان دلگیرم از دستت
که میخواهم چو بارانی ببارم بر سر مردم
شوم چون سیلی از غمها
بَرم هم خوب و هم بد را

خداوندا....
چه آغازی؟ چه پایانی ؟ چه شد دار مکافاتت ؟
ندیدی این ستمها را ؟
ندیدی کودکان خسته در چنگال استبداد ؟
چه شد عدلت ؟
چرا اینگونه میخواهی ؟

خداوندا....
اگر آتش شده حقم ، اگر دوزخ شده جایم
اگر دیروز و امروزم شدند بازیچه فردا
اگر تن خسته ام اینک
اگر بیمار و محزونم
تو خود کردی فراموشم

خداوندا......
چرا دادی تو حوا را ؟
مگر آدم .... نبود آدم ؟
چرا شیطان برید از تو ؟

گنه کردَست گر حوا ! فریبش داده آدم را
چرا درمانده از جنت نمودی ... ( آدم و حوا ) ؟
کسی دیگر تمرد کرد
چرا با من ؟ ؟
چرا با ما ؟ ؟

خداوندا ...
دلم تنگ است از یاران...
کدام یاران ؟
همانهایی که روزی همرهم بودند
و در آغوش طوفانها بلم دار غمم بودند
تو آگاهی چه آمد بر سرم از عشق
شدم چون وصله ناجور قلم کردند زبانم را

خداوندا ......
نگو کفر است ، نگو خاموش ای یاغی !
کجاست عدلت ؟ کجاست آن منجی حقت ؟
یکی در حسرت نان است و آن یک ، سرخوش از مستی
تو میدانی ...

نمی دانی ؟؟؟
نمی دانی چه آمد بر سر شاعر ، که ناموسش در این بازار
پی یک لقمهٔ نانی ، تن خود را فروخت ارزان

خداوندا ......
دلم تنگ است
دلم خجلت زده از پینه های دست یک مرد است
دلم رنجیده از ظلمت
دلم زخمی ی پیکار است
چه آمد بر سر یاران ؟
چه آمد بر سر آدم ؟
چه آمد بر سر حوا ؟

چرا دادی تو حـوّا را ؟؟؟؟

خداوندا .....
تو عفوم کن ، ببخشایم ، معافم کن
اگر گفتم دردم را
قلم کردند زبانم را ، شکستند استخوانم را
ببخشایم اگر حرفی زدم کفر است
سکوتم بهتر از گفتن
نماندن بهتر از ماندن
تو یاری کن نجاتم ده ز دست حیله ی حـــو٘ا ....


داریوش عــرفانی (محزون)

اندیشه خود را به یادگار بگذارید

- لطفاً به صورت فارسی بنویسید