در بخش سوم پیرامون وزن اول انتخاب شده (فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن) مطالبی را مرور کردیم ، اما همچنانکه توجه فرموده اید بیشتر ازآنچه که به وزن ( فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن) توجه کنیم به رکن
( فاعلاتن ) پرداختیم ، علت اصلی موضوع این است که :
در شعر نیمائی ، محور توجه ، بیش از وزن روی رکن متمرکز است .

بنابراین :

برای شاعر نیمائی سرا شناخت ارکان عروضی بسیار با اهمیت است .

به منظور یاد آوری چند تعریف ساده را از متون عروض و قافیه مرور کنیم :

رکن چیست ؟

به مجموعه ای شامل یک تا پنج هجا که به شکلی تعریف شده در کنار هم قرار گرفته اند ، رکن گفته می شود.

انواع ارکان :

یک هجایی :

( - ) = فَع

دو هجایی :

(- ^ ) = فَعَل

( - - ) = فَع لُن

سه هجایی:

( ^ ^ -) = فَعَلُن

( ^- - ) = فَعولُن

( - ^ - ) = فاعِلُن

(- - ^ ) = مَفعولُ

( - - - ) = مَفعولُن

چهار هجایی:

( ^ - - - ) = مَفاعیلُن

( ^ ^ - - ) = فَعَلاتُن

( ^ - ^ - ) = مَفاعِلُن

( ^ - - ^ ) = مَفاعیلُ

(^ ^ - ^ ) = فَعَلاتُ

( - ^ - - ) = فاعِلاتُن

( - - ^ - ) = مُستَفعَلُن

(- ^ - ^ ) = فاعِلاتُ

( - ^ ^ - ) = مُفتَعِلُن

(- - ^ ^ ) = مُستَفعَلُ

پنج هجایی:

( - - ^ - - ) = مُستَفعَلاتُن


( ^ ^ - ^ - ) = مُتَفاعِلُن

اکنون اصل دوم این سلسله گفتار را بخاطر آوریم :

اصل دوم :

در یک سطر از شعر نیمائی ، می توان از رکن های سالم و مزاحف و یا چند رکن سالم و یا چند رکن مزاحف به تنهائی استفاده کرد و هیچ محدودیتی دراین مورد وجود ندارد.

در این جا و در ابتدا به یک قانون شعرکلاسیک توجه کنیم:

می دانیم که در تقطیع و رکن بندی اوزان شعر کلاسیک اصول مشخصی از جمله موارد زیر مورد توجه و رعایت است :

فَع و فَعَل هرگز در محلی به غیر از پایان مصراع قرار نمیگیرند.

فَعَلُن ، فاعِلُن ، متفاعلن و مَفعولُن ، هرگز در آغاز مصراع نمی آیند.


درشعر نیمائی از این محدودیت ها می توان عبور کرد و همین امکان ، حاکی از وجود قابلیت در سبک نیمائی محسوب می گردد.

ارائه ی چند نمونه در اشعار بزرگان سبک نیمائی :

توجه : درنمونه های ارائه شده درابتدا تقطیع را بدون توجه به اختیارات و بدون درنظر گرفتن روش تقطیع پلکانی در شعر نیمائی ، تقطیع نموده و درگامهای بعدی همزمان اختیارات قابل استفاده را منظور و روش پلکانی را تاثیر داده و الگوهای دیگری را ارائه داده ایم ، تا به این ترتیب هم اینکه امکان ارائه نظریات فراهم شده باشد و هم به اصول تقطیع مطابق با روش کلاسیک اشاره شده باشد ، صرفنظر از اینکه اینجانب معتقدم در شعر نیمائی اجازه داریم که بعضی از روش ها را نادیده بگیریم که در این مورد در بخشهای بعدی بطور مفصل بحث خواهد شد اما اکنون و برای مثال می توانیم " دُ....غ "در واژه "دروغ" در نمونه انتخاب شده زیر ( آینه ها دروغ نمی گویند ) را اشباع نکنیم و عبارت را مانند روش خواندن در نثر و مانند زبان معیار ، ساده بخوانیم و براساس آن تقطیع را انجام دهیم .


نمونه 1 :

حمید مصدق : شعر سفردوم : بند 4

کو
یک خنده
یک تبسم کوتاه

کو = - = فَع

یک خنده = یِک خَن دِ = - - ^ = مفعولُ ( بدون استفاده از قاعده ی محسوب نمودن هجای کوتاه به بلند در آخر سطر)

یک خنده = - - - = مفعولن (با استفاده از قاعده ی محسوب نمودن هجای کوتاه به بلند در آخر
سطر)

یک تبسم کوتاه = - ^ - / ^ ^ - - = فاعلن فعلاتن ( بدون استفاده از اختیارات)

یک تبسم کوتاه = - ^ - / ^ - - -=فاعلن مفاعیلن یا فاعلات مفعولن (با استفاده از اختیارات و اشباع «مِ» تبسم )

توضیح : اگر دو سطر را پشت سر هم قرار دهیم رکن بندی صحیح تری به شکل زیر ایجاد می شود که فعلن مورد بحث ما نیست :

یک خنده ، یک تبسم کوتاه

- - ^ / - ^ - ^ / ^ - - = مفعولُ فاعلاتُ فعولن


نمونه 2 :
حمید مصدق : شعر سفر دوم : بند ششم

آئینه ها دروغ نمی گویند
و من

آئینه ها دروغ نمی گویند = - - ^ - / - - ^ ^ / - - - = مستفعلن مستفعل مفعولن ( اگر دروغ = دوروغ خوانده شود )

آئینه ها دروغ نمی گویند =- - ^ - /^ - ^ ^ / - - - =مفعولُ فاعلاتُ مفاعیلن ویا مستفعلن مفاعلُ مفعولن ( اگردر کلمه دروغ د=دُ محسوب شود)

وَ من = ^ - = فَعل

نمونه 3:

فروغ فرخزاد : تولدی دیگر : بند آخر

من

پری کوچکِ غمگینی را

می شناسم که در اقیانوسی مسکن دارد

من = - = فَع

پری کوچکِ غمگینی را

می شناسم که در اقیانوسی مسکن دارد

نمونه 4 :

فروغ فرخزاد : گل سرخ : بند اول

گل ِ سرخ = ^ ^ - = فَعَلُن

او مرا برد به باغِ گلِ سرخ = - ^ - -/ ^ ^ - ^ / ^ ^ - = فاعلاتن / فعلاتُ/فَعَلُن

و یا

او مرا برد به باغِ گلِ سرخ = - ^ - -/ ^ ^ - - / ^ ^ - = فاعلاتن فعلاتن فعلن ( غِ در «باغِ » به مصوت بلند اشباع شده است )

نمونه 5 :

فروغ فرخزاد :باد ما را خواهد برد: بند 2

گو ش کن = - ^ - = فاعلُن

وزشِ ظلمت را می شنوی


نمونه 5 :

فروغ فرخزاد : در غروبی ابدی : بند اول

روز یا شب = رُز / یا / شب = - - - = مَفعولُن

روز یا شب = - ^ - -= فاعلاتن ( اگر ز در روز را به زُ اشباع کنیم )


نمونه 6 :

سهراب سپهری : متن قدیم شب : بند آخر

ای شب = - - = فَع لُن

نه ، چه می گویم = ^ ^ - ^ - = مُتفاعلُن

ویا

نه ، چه می گویم = - ^ - - / - = فاعلاتن فع (اگر نهَ را اشباع و مصوت بلند محسوب کنیم )

آب شد چشم سرد مخاطب در اشراق گرم دریچه

سمت انگشت من با صفا شد

نمونه 7 :

سهراب سپهری : لولوی شیشه ها :بند4

و من تو ی شیشه ها تو را می دیدم

لولوی سر گردان

پیش آ = - ^ - = فا علُن

پیش آ = پی شاا = - - = فع لن (اگر " ش" و " آ " ادغام شوند )


توضیح 1- همچنانکه ملاحظه فرمودید در نمونه ها ی انتخاب شده و تقطیع آنها ، با استفاده و بدون استفاده از اختیارات در بعضی از سطرها به دو رکن بندی متفاوت رسیده ایم ، منظور از این بحث نشان دادن این امکان است که شاعر نیمائی سرا می تواند با عدم رعایت محدودیت های اشاره شده ی فوق الگوهای مورد نظر جدیدی را ارائه دهد .

البته توجه شود که در تقطیع های اولیه و بدون در نظر گرفتن قواعد و اختیارات ، فقط به وزن دیداری و شنیداری و با تکیه بر زبان معیار همان یک سطر تقطیع شده استناد شده است.

توضیح 2- همچنانکه مشاهده می شود نمونه ها طوری انتخاب شده اند که شاعر با در نظر گرفتن وزن کلی شعر ، مفاهیم مورد نظر خود را در یک سطر کامل ارائه کرده است ، بنابراین اگر سطر
ها ی دیگر شعر مربوطه را نیز در نظر بگیریم ، شاید این الگوها با توجه به وزن سایر سطرها تغییر یافته و رکن دیگری را بسازند .

برای مثال : رکن مُتفاعلُن =^ ^ - ^ - را می توان به دو بخش ^ ^ - / ^ - فعلن /فعل تقطیع نمود .

اما باید توجه نمود که این تفاوت در رکن بندی مهم نیست ، بلکه مهم این است که صوتی که از ارتعاش هجاهای متفاعلن و فعلن فعل شنیده می شود کاملن یکسان است .

بنابراین چه اینکه تقطیع نمونه های ارائه شده در هماهنگی وزنی با سایر سطرها تقطع شده باشد و چه فارغ از آنها ، در نوای شنیده شده و موسیقی ایجاد شده از هجا ی آنها تغییری ایجاد نمی شود.

این موضوع را می توان ، بعنوان شگرد مهمی قلمداد نمود که از قابلیت های سبک نیمائی است

نکته قابل توجه اینکه ارتعاش صوت این ارکان مانند زنگی بین یک دسته اصوات دیگر شعرعمل می کنند و موجب برجستگی صوتی گردیده و خواننده را به وجد می آورند.

برای مثال :

کو

یک خنده

و من

ای شب

من

گل سرخ

گوش کن

روز یا شب

ای شب

نه ، چه می گویم

پیش آ

اگر توجه به کل شعر شود هریک از آنها با توجه به محل قرار گرفتنشان در شعر ، برجستگی خاصی را به کلام داده اند.

اکنون اجازه دهید به مثال قبلی ( مطرح شده در بخش سوم ) برگردیم

خانه ام کو / خانه ام

شهرِ من ( فاعلن)

مشاهده می شود که در این مثال و نمونه های ارائه شده از فاعلن در ابتدای سطر استفاده شده است
،مجددا یادآوری می شود که باید توجه داشت که این اختیار در زمانی شکل میگیرد که سطر مورد نظر از یک رکن تشکیل شده باشد ، زیرا در غیر این صورت و بر اساس عادات شنیداری ممکن

است با توجه به هجای بعدی ، رکن دیگری با چهار و یا پنج هجا شکل گیردد که در ادامه به آن خواهیم پرداخت.

اکنون فرض کنید مثال قبلی را به شکل زیر شروع و ادامه دهیم :

وای... = (فع)

خانه ام کو / خانه ام = ( فاعلاتن / فاعلن )

شهرِ من = ( فاعلن )

مشاهده می شود که در همین سه سطر کوتاه با دو رکن مزاحف روبرو شده ایم ( فع و فاعلن ) بنابراین برای شاعر نیمائی سرا بسیار مهم است که زحافات را بشناسد و به اعتقاد بنده با توجه به
گسترش مباحثی که در نظر است در آینده و دراین خصوص ارائه گردد ، اهمیت این موضوع بیشتر نشان داده خواهد شد .


اکنون تعریف مزاحف را مرور کنیم :

تعریف مُزاحَف = زُحاف :

به تغییراتی که روی یک رکن اصلی اعمال می شود تا رکن جدید پدید آید زحاف می گویند.

انواع زحاف

مَخبون :
هجای بلند اول رکن ، کوتاه شود مثل :

فاعلاتن ( - ^ - - ) تبدیل شود به فعلاتن ( ^ ^ - - )

مستفعلن ( - - ^ - ) تبدیل شود به مفاعلن ( ^ - ^ - )

فاعلن ( - ^ - ) تبدیل شود به فعلن ( ^ ^ - )


اَثلَم :

هجای کوتاه اول رکن حذف شود مثل :

فعولن ( ^ - - ) تبدیل شود به فع لن ( - - )


مَطوی :

هجای بلند دوم رکن ، کوتاه شود مثل :

مستفعلن ( - - ^ - ) تبدیل شود به مفتعلن ( - ^ ^ - )

مفعولاتُ ( - - - ^) تبدیل شود به فاعلاتُ ( - ^ - ^ )

اَخرَب :

هجای کوتاه اول رکن حذف و هجای بلند آخر رکن ، کوتاه شود مثل :

مفاعیلن ( ^ - - - ) تبدیل شود به مفعولُ ( - - ^)


مَجبوب :

دو هجای بلند پایانی رکن ، حذف شود مثل :

مفاعیلن ( ^ - - - ) تبدیل شود به فَعَل ( ^ - )

مَقبوض :

هجای بلند ماقبل آخر ، کوتاه شود مثل :

مفاعیلن ( ^ - - - ) تبدیل شود به مفاعلن ( ^ - ^ - )

مَکشوف :

هجای کوتاه آخر ، حذف شود مثل :

فعلاتُ (^ ^ - ^) تبدیل شود به فعلن ( ^ ^ - )

مَکفوف :

هجای بلند آخر رکن ، کوتاه شود مثل :

مفاعیلن (^ - - - ) تبدیل شود به مفاعیلُ ( ^ - - ^ )

مَحذوف :

هجای بلند آخر رکن ، حذف شود مثل :

فعولن ( ^ - - ) تبدیل شود به فَعَل ( ^ - )

مفاعیلن (^ - - - ) تبدیل شود به فعولن (^ - - )

فاعلاتن ( - ^ - - ) تبدیل شود به فاعلن ( ^ - - )

مَشکول :

هجای بلند اول و آخر رکن کوتاه شود مثل :

فاعلاتن ( - ^ - - ) تبدیل شود به فعلاتُ ( ^ ^ - ^ )

زحافات مرکب

گاهی دو زحاف همزمان بر روی یکی از ارکان اصلی اعمال می شود . در چنین شرایطی نام هر دو زحاف بر روی مزاحف نهاده می شود .
مثل :

مخبون محذوف :

هم هجای بلند آخر رکن حذف شود و هم هجای بلند اول رکن ، کوتاه شود مثل :

فاعلاتن ( - ^ - - ) تبدیل شود به فعلن ( ^ ^ - )

مطوی مشکوف :

هم هجای کوتاه آخر رکن حذف شود و هم هجای بلند دوم رکن ، کوتاه شود مثل :

مفعولاتُ ( - - - ^ ) تبدیل شود به فاعلن ( - ^ - )

قبل از پرداختن به مبحث زحافات به نکته مهم دیگری بپردازیم :

قبلن گفتیم که شاعر نیمائی سرا هیچ اجباری به رعایت تعداد ارکان در انطباق با 31 وزن پر کاربرد (در یک " مصراع " = سطر ) را ندارد .

در این صورت بلافاصله این سئوال مطرح میشود که :

چه عاملی در شعر نیمائی ، نقطه ی پایان یک سطر را تعیین می کند. ( در شعر کلاسیک پایان مصراع را وزن و قافیه کنترل می نمایند)

پاسخ : در شعر نیمائی تناسب وزن پایان سطر را کنترل می نماید .

توضیح :

به خاطر داریم که در بخش های قبلی گفتیم :

تناسب شعر نیمائی را ، موسیقی گفتار و گستره ی معنا ایجاد می کنند و دیدیم که ترتیب قرار گرفتن ارکان بخشی از تناسب گفتار (موسیقی ) را ایجاد می کنند ، اما به روشنی پیداست که این
شرط ، لازم ، اما کافی نیست.

چرا؟

برای رسیدن به پاسخ به سراغ رکن" فاعلاتن " و مثال مطرح شده قبلی برویم و بخوانیم فاعلاتن ، فاعلاتن ، فاعلاتن ، فاعلاتن ، فاعلاتن ، فاعلاتن، .... ( هرچقدر بخواهید " فاعلاتن ها " قابل تکرار است)

اکنون توجه کنیم که این تکرار در مثال قبلی چگونه خواهد شد .

خانه ام کو ، خانه ام کو، خانه ام کو، خانه ام کو ، خانه ام کو ، خانه ام کو ، خانه ام کو ( می بینیم که هرچقدر خواسته باشیم ، رکن قابل تکرار و وزن و موسیقی کلام متناسب است ، اما سئوال

اساسی این است که ، تا کجا گوینده و شنونده این دور باطل را تحمل خواهند کرد)

در این جا دو نکته قابل توجه و یاد آوری است:

نکته اول : دیدیم که وزن عروضی و استفاده از ارکان مشابه و یا بزبانی نظم قرار گرفتن تعداد هجای یکسان مولد موسیقی است.

نکته دوم : متوجه ایم که علی رغم آنکه گفته شده ، در شعر نیمائی تکرار یک رکن در یک سطر به هر تعداد دلخواه ، آزاد است ، اما این به آن معنا نیست که تکرار یک عبارت یکسان چه بلحاظ
وزن و چه به لحاظ لفظ و به هر اندازه ی ممکن ، مجوز دارد ، زیرا تکرار بی مورد عبارات یکسان حشو و ایجاد آوای یکنواخت خسته کننده خواهد بود .

بنابراین برای جلوگیری از گرفتار شدن به دور باطل نیاز به معیار قابل قبول دیگری برای بستن یک سطر و ورود به سطر بعدی داریم.

نیما می گوید : هر کجا مطلب تمام شد به پایان سطر رسیده ایم.

بنابراین می توان گفت :

رکن دوم تناسب گفتار ، یعنی " گستره ی معنا " مهمترین عامل پایان دهنده ی یک سطر در شعر نیمائی است.

دقت فرمائید ، بعید نیست که شاعر نتواند تمام مفاهیم مورد نظر خود را در یک سطر بیان نماید ، درست مثل اینکه در نثر نیز نمی توانیم و یا چنین نمی کنیم که همه ی مطالب را در یک جمله
بنشانیم ، و در نتیجه با در نظر گرفتن ساختار دستوری متن مورد نظر را جمله بندی می کنیم ، در سطر بندی شعر نیمائی نیز از چنین حکمی پیروی می شود .

توضیح مهم :

باید دانست که شعر نیمائی با بحر طویل متفاوت است و شاعر نیمائی سرا باید مراقبت کند که طولانی شدن سطر و تکرارارکان ، شعرش را به سمت بحر طویل نبرد .

بنابراین گام سوم را می توان به شرح ذیل تدوین نمود :

گام سوم :

اندازه ی هر سطر در شعر نیمائی با تکیه به مفهوم و معنا تعیین می گردد.

برای روشن شدن موضوع به سراغ مثال قبلی برویم:

وای

خانه ام کو ؟ خانه ام

شهر من

به روشنی پیداست که جمله ی " شهرمن " در سطر سوم تمام نیست و شنونده و یا خواننده ی شعر، منتظر شنیدن بقیه ماجرا خواهد ماند ، زیرا با فرض تمام بودن جمله ، شنونده با ابهام های زیر
روبر خواهد شد .

1- به چه دلیل گوینده از بدیهی ترین موضوع سئوال می کند ، مگر نه این است که هر آدم سالمی آدرس خانه ی خود را بهتر از همه می داند.

2- و به فرض اینکه دلیلی برای عدم اطلاع گوینده وجود داشته باشد ، آن دلیل چیست ، و از آن گذشته چرا سئوال از نزدیکان گوینده پرسیده نمیشود.

بنابراین وقتی در سطر سوم گفته میشود " شهر من" شاعر برای حفظ ارتباط منطقی مفهوم شعرش ، ناچار به ارائه ی توضیح قانع کننده ای می گردد.

برای مثال ، بنویسد :

وای

خانه ام کو ، خانه ام

شهرمن ، ویرانه ی جنگ سیاه

ملاحظه می شود که سه واژه اضافه شده چه عمقی به مطلب داد

زیرا :

شنونده می تواند تصور کند که در نتیجه ی جنگی که شاعر آن را سیاه خوانده است نه تنها خانه ی او بلکه شهر ویران شده و اثری از زندگی در آن یافت نمی شود و یا برای مثال منظور او از خانه ام
منحصر به خانه خودش نیست و خانه های اطراف خانه اش را نیز در نظر دارد و چون آنها نیز ویران شده اند او نمی تواند خانه اش را بیابد ، و یا حتی خبری از فامیل و هم محله ای ها و ............ندارد.

اکنون ببینیم با این تغییر وزن شعر به چه شکلی در آمده است :

- = فع

- ^ - - = فاعلاتن

- ^ - - / - ^ - - / - ^ - = فاعلاتن فاعلاتن فاعلن

ملاحظه می شود که :

1- شهر من = "فاعلن " ، با اضافه شدن ادامه سطر حذف و رکن" فاعلاتن " آشکار گردید.

2- بطور خودکار رکن آخر مجددا به " فاعلن" ختم شد .

با توجه به مطالب ارائه شده به نظر می رسد لازم است در خصوص استفاده از زحافات در شعر نیمائی بیشتر بدانیم

ادامه بحث در جلسه بعدی به شرط در حیات بودن ارائه خواهد شد.

محمد محسن خادم پور زمستان

با تشکر از همکاری استاد نوید دانائی

اندیشه خود را به یادگار بگذارید

- لطفاً به صورت فارسی بنویسید