هنوز به پنجره می نگرم
به سمورکنجکاوی که
غم های من را می بیند
از پشت پنجره تنهایی من
یاد آن چشمه سردی می افتم
که دردامنه کوهای قشنگ شاهرود
من را به عمق شناخت خودم می بخشد
دراین جاده تنهایی
نرسیده به قلب مادر
خانه ویرانه من سرد خواهد شد
پشت این پنجره تنهایی
مردی کرولال است
که به اندازه غم های سردوجودش تنها است
دلم خسته از این همه سرما
مادر شال من کو
هواسرد است می لرزم
نگاهم خسته از تکرار غلط هایم
شاید پرواز کنم با یاد تو
شاید پیاده به راهی بروم
که در آخر آن می دانم نابودی است
شاید سازی بخرم از بازار خداوند
شاید دل من را بزند با سازی خوش
آنچنان خوش که پروازکنم
پرواز ازاین پنجره ها
آدم ها ..غم ها..
نمی دانم مادر هواسرداست
آدم برفی هم غمگین است اینجا
هنوز جادوگرپلید غصه هایت
می ترساند دلم را
حاجی اقا-3/26/2017

اندیشه خود را به یادگار بگذارید

- لطفاً به صورت فارسی بنویسید