در تنهایی این شهر دودی
نم نم باران های اندوه می وزد...
در تهی درون این آدمک
رمز و نگار آینه ها می جوشد
آتش التهاب زندگی
در ریزش برف در اوج ها می نمایاند...
سرگشته و حیران
پرستوهای امید
در تلاطم های پیاپی
در تب و تابند...

اندیشه خود را به یادگار بگذارید

- لطفاً به صورت فارسی بنویسید