باز زمستانی دگر آمد و من در خویشم
چه بسا دیوانه ترم و پر تشویشم
در کنج دل خود خانه ای ساخته ام
مثل دیشبم و دی ام و پار، درویشم
حال مست زیبا نگاری در قاب دیوار
بین من و فکر دلم هی می اندیشم
بازی شطرنج ندارد جز برد و باخت
باخت سهم من شد و من همچنان کیشم
علم آلام در لام الم ماند
زان روز ، جز این ، نبودش کیشم

اندیشه خود را به یادگار بگذارید

- لطفاً به صورت فارسی بنویسید