سحری با آدینه

سحری با آدینه بیا که جهان لبریز از نام تو شود
همه جای این خاک سیه غزلستان پیغام تو شود

شب و روز از احوال دلم خبری هرگز با تو نشد
تو بیا ای جان جهان که جهان هم آرام تو شود

چه کند آن آواره که خود ره کاشانه برده ز یاد
غافل و بیچاره دلی که به یک غمزه خام تو شود

ماه تابان ای سرو بلند وای از این عمر کوته من
شود آیا که تشنه لبی جرعه نوش جام تو شود

به نسیمی در راه توام همه جا من همراه توام
نگهی کن تا جان و دلم همگی رهن وام تو شود

قفسی ماند و مرغ دلی نظری کن صبحی که مگر
بگشاید بال و پری ساکنی در کنج بام تو شود

اندیشه خود را به یادگار بگذارید

- لطفاً به صورت فارسی بنویسید