خط پایان

دست در دستم ببا تا از خیابان بگذریم
کوچه کوچه زیر چتر خیس باران بگذریم

سایبان ها را رها کن زیر سقف آسمان
شاید از سرچشمه خورشید تابان بگذریم

ماه فروردین گذشت و مژده خرداد داد
تا کنار مهر و شهریور از آبان بگذریم

در قطار زندگانی هیچکس باقی نماند
مقصدی نا آشنا دارد که آسان بگذریم

عابران بی گدار شهر قوچان را بگو
باید از جغرافیای دشت گرگان بگذریم

مثل میدان دُوَ است این روزگار لعنتی
دست خالی باید از هر خط پایان بگذریم

چند روزی ساکن دنیای رازآلوده ایم
تا به روی نوبت خود لنگ لنگان بگذریم

داستان های عجیبی دارد از نوع خودش
مرز و بوم این تکرگ آباد ویران،... بگذریم

♤♤♤

اندیشه خود را به یادگار بگذارید

- لطفاً به صورت فارسی بنویسید