زخمه عود
با خود ببر ای عشق سر پرهوسم را
فریاد مکن زمزمه های نفسم را

مگذار به فردا برسد زخمه عودم
آتش بزن امروز تن خار و خسم را

تا آن که نبینند گرفتار که هستم
ابراز مکن حال و هوای قفسم را

حالا که بجز سوختنم چاره نداری
- بر باد بده بود و نبود عبسم را

از وادی ایمن اثر از یار چه گویی
ای عشق بگو نام و نشان قبسم را

جامانده راهم خبر از قاف نداری؟
تدبیر چه باشد پر و بال مگسم را

هرلحظه بتارج رود فرصت عمرم
از یاد نبر حکمت بانگ جرسم را

اندیشه خود را به یادگار بگذارید

- لطفاً به صورت فارسی بنویسید