شوق پرواز
حرامم باد اگر یک لحظه غافل باشم از یادت
تو باشی و نچینم میوه از حسن خدادادت

برایم سرنوشت خوب و زیبائی نخواهد بود
اگر طرفی نبندم از شلال داده بر بادت

تو آهو چشم لبریز از خرامان جلوه نازی
امان سحر و جادوی تو و خوی پریزادت

زمان آهسته میچرخد به زیر یال بازویت
جهان افتاده در پای هزاران تیر صیادت

رهایم در خیال تو اگر چه پای در بندم
سراسر شوق پروازم میان دشت آزادت

تو که آوازه خوان هرشب شهر و خیابانی
برقصان آسمانم را به سوز و ساز فریادت

زمستان در زمستان بهمنی از ژاله میگردم
که فروردین به فروردین رسد گرمای خردادت

اندیشه خود را به یادگار بگذارید

- لطفاً به صورت فارسی بنویسید