تکیه به خس

چو دریا التهاب و شورشی در هر نفس دارم
نه دل در سینه ، نا آرام مرغی در قفس دارم

ز فطرت مهربانی هاست در من لیک معذورم
چه سازم زین نگهبانان که من در پیش و پس دارم

حضور مجلس بی می به جمع عاشقان کفر است
ولی بیمی ز تکفیر و حد از حکم عسس دارم

کمان آرزوهایم نشان دور می جوید
خوشم گرچه ز اهدافی که من در تیررس دارم

نگیرم گر غنیمت آنچه بر من می رسد از دوست
در این غربتسرای آشنایی ها چه کس دارم

مجال گرم کردن نیست بستر تا بیاسایم
که از هر سو به سوی خویش فریاد جرس دارم

به کاهی هم نمی ازرد اگر در سر مرا عقلی است
که دریا هست و طوفانی و من تکیه به خس دارم

دلم حاکی ز شهر و مردم و از جمع می گیرد
بیابان گردم و مُردن به صحراها هوس دارم
97/9/24

اندیشه خود را به یادگار بگذارید

- لطفاً به صورت فارسی بنویسید