نکردی دیگر از من یاد
توای زیبای شیرازی
توای شیرین ترین احساس
تو ای زیبا گُل حساس
ترا من در خیال خویش میجویم
ترا مانند مُشک تازه میبویم
بر اندام تو در خواب قشنگم دست میسایم
وتا دل از تو بِربایم
من آن اندام شوق انگیز را
در جامهای از بوسههای گرم میپیچم
چنان حسی من از یاد تو میگیرم
که فریاد تمنا میشود هر ذرهی جانم
ترا با عشق میخوانم
کجایی ای هماره مایه آرامش و شادی
کجایی دختر شیرین و با احساس آبادی
ترا من همنشین خویش میخواهم
وبا ناز نگاهت بار غم از سینه میکاهم
کجا من چون تو مییابم
اگر بیدار اگر خوابم
بیاد تو زلال چشمهی آبم
براین ظلمت بتاب ای روشنایی بخش مهتابم
رحیم سینایی 23 آذر1397
اندیشه خود را به یادگار بگذارید
- لطفاً به صورت فارسی بنویسید