می زنم زمینم را شخم چنانکه دهقانم
تخم را می کارم اگر آب نگوید که نادانم

تا ماه بر آسمان می تابد آب می آید
شب که همه در خوابند من در زیانم

چیزی نمانده است که از دست برود زمین
ماه به چه کار آید وقتی فردا بی زبانم ؟

هر کس به سویی رود چون ابر بر آسمان
من و زمینم در انتظار آبیم چه حرمانم !!

ای فلک ! زمینم کوچکم را تو نگه دار !
نگریزد از فکر من خاکی که بود اسخوانم

ترک خورد دستهایم ولی ماه جوان است
هوا و آب و زمین یک لقمه ایست در دهانم .

2017 11 14


اندیشه خود را به یادگار بگذارید

- لطفاً به صورت فارسی بنویسید