چه دارد زمان که آرزو کنم من
نامهء توست تنها که میبرم بسوی سمن
چندیست نامه ننوشتی و حال ما نمی پرسی
پشت تو کسی نیست تنها تر از هر سخن
کمی جلوتر بیا که از کوه من جدایی
بشکن خود خواهی را در خود نباشی مثل کفن
من نمی نایم از این جهان مثل ابر
هر چه دور شدی گل را ببردی ز گلشن
خار به جای گل بسیار! بیا آبش بده !
نگاهی به من کن ! من نه آنم که باشم زغن !

2020 10 03

اندیشه خود را به یادگار بگذارید

- لطفاً به صورت فارسی بنویسید