باید جایی همین اطراف باشی

جنگ های استخوانی با دو نیمه شروع شد
شُمالم بیرون می زد دهانه ات را گِرداگِرد
دست به دهانش گرفته ام
دهانش اما از پاهایش بیرون زده است
دست به دستانش گرفته ام
دستانش اما از جمجمه اش بیرون خزیده است
باید از چشمانت چند عدد مردمک بگیرم
باید چند عدد چشم خالی تر شوی
وقتی پلک هات از شهوتِ خیرگی
به لکنت افتاده است
کشیدم
کشیدم جنوبم را از مادرمرده ای
که بمان... بمان
جنوبم نام گرفت با یک حجمِ فرضی
مردمکی در حدقه هایت محبوس است
مردمکی گریزان از عضوهای سرشار از عضو
همان که با دستانی بی اشاره
به سرشماریِ اشاره هات می دوید
تو می دیدی
حد زده اند
با همان سنگ که قُنداقت بود
پیچاپیچم به سنگی نانوشته
او... مادرم نبود
او... پدرم نبود
او... او نبود
او... زن نبود
او من بودم با جنوب های فرضی
که می کوبید به قُنداق؛ شمالت را
چشمانم پر شده اند
باید کمی پیش از پلک بایستمت
شاید رهایی جایی میانِ دو پلک باشد
دهان به دهان گشودم دهانه ات را
دهان بود که باز می شد
بر دهانم... بر لبانم... برچشمانم... بر انگشتانم
باید از حدقه بیرونم بزنی
بپاشی خونابه وار به چرخشی ایستا
ایستا در گوشه گیری هایِ مرسوم در حدقه
اینگونه ایستایی ام را به تقدیر نسبت می دهم
دهانم را بالا گرفتند
همان دهانه هایم را
کشیدند
پوس... پوست... پوستم را
به دهان... به دهان هایم... به دهانه هایم
باید چند دست از دستانم بگیری
آنجا که خشک رو به افق
اشاره هات را می کِشند
لعنت به لامسه که حاملِ سنگینی ست
لعنت به نیزه های گوشت پرور
که از نصف النهارِ انگشتانت بیرون زدند
لعنت به ناخن هام
که هنوزت را از جنوب می جوند
من همانم که به فتحِ سنگ مقدر شد
با جنوب هایِ تراشیده بر تخت

باید جایی همین اطراف باشی
جایی میان‌ِ پلک ها
چایی میانِ مردمک ها
جایی میانِ اشاره ها
جایی همین اطراف

فاطمه کلانتری

اثری یک دست و دارای چارچوب، استفاده ی به جا و بهره گیریِ هدف دار از بازی های زبانی که تنها عهده دارِ بارِ موسیقایی و نقشِ ساختاریِ صرف در قالب شاخصه ی زبان نیستند بلکه در تکوین معنا و پیشبرد بارِ مفهومی نیز شاعر را یاری رسانده اند.
از همان ابتدای شعر، به نوعی تفکرات فمینیستی شاعر نمایان می شود،
او این نگاه فمینیستی را با پرداخت هایی اصولی و قابل قبول عینیت می بخشد، به عنوان مثال در قسمتی از شعر شاهد تقابل دو قطب شمال و جنوب هستیم که در واقع تقابل دو جنس و دیدگاه متفاوت در برابر یکدیگر است، شمال که مرد یا همان نگاه برتر است(البته از دید جامعه ی مرد سالار) و جنوب که همان زن می باشد(نگاه اکثریتی که دیدگاهی متحجرانه به مساله ی جنسیت دارند و زن را جنس ضعیف و پایین تر از مرد می دانند) .
"جنگ های" استخوانی با "دو نیمه" شروع شد، شمالم بیرون میزد دهانه ات را گرداگرد.......... کشیدم جنوبم را از مادر مرده ای که بمان.. بمان، جنوبم نام گرفت با یک حجم فرضی.
و در قسمتی دیگر این جنوب تمثیلی را به گونه ای زیباتر به تصویر می کشد:
حد زده اند با همان سنگ که قنداقت بود، پیچاپیچم به سنگی نانوشته،
او.. مادرم نبود
او.. پدرم نبود
او.. او نبود
او.. زن نبود
او "من" بودم با "جنوب" های فرضی که میکوبید به قنداق "شمالت" را...
البته انتظار داشتم به دلیل حظّ سماعیِ بیشترِ مخاطب، او...او نبود بعد از او...زن نبود می آمد، به این شکل:
او... مادرم نبود
او... پدرم نبود
او... زن نبود
او...او نبود
او... من بودم...

شاعر ایستا بودن و عدم پیشرفت خود که به نوعی نماینده ی جنس زن است را در جایی بر گردن تقدیر می اندازد، تقدیری که بی شک همان تاریخی ست که خود ما آن را رقم زدیم:
"اینگونه ایستایی ام را به تقدیر نسبت می دهم"

و در جایی دیگر این ایستایی و عدم پیشرفت را حاصل ظلم و نگاه بالا به پایین و جنسی مردها و جامعه به جنس زن نیز می داند:
دهانم را بالا گرفتند
همان دهانه هایم را
کشیدند
پوس...پوست... پوستم را
به دهان... به دهان هایم... به دهانه هایم...

البته استفاده از مضامین اروتیک در تکوین دیدگاه فمینیستی و باورهای شاعر و ارتقا بُعد احساسی اثر بسیار تاثیرگذار بوده.
به عنوان مثال:
دهان به دهان گشودم دهانه ات را/ همان دهانه هایم را کشیدند، پوس...پوست...پوستم را به دهان...به دهان هایم... به دهانه هایم/

و گاها این مضامین اروتیک عمیق تر و بارزتر بیان می شوند به گونه ای که حتی ممکن است برخی آن را با پورنوگرافیک اشتباه بگیرند اما اینگونه نیست، خالق اثر با وجود حضور در جامعه و شریعت مردانه ای که هرگونه توصیف و تعبیر تنانگی زن را عدول از عُرف و شرع می دانند به پرده دری و شکستن تابوهای موجود پرداخته که البته در یک شعر اعتراضی وجود اینگونه مضامین و گذشتن از برخی مرزها الزامی به نظر می رسد، به عنوان مثال:

"لعنت به نیزه های گوشت پرور که از نصف النهار انگشتانت بیرون زدند"

یا

بر دهانم...بر لبانم...برچشمانم...بر انگشتانم، باید از حدقه

بیرونم بزنی
بپاشی خونابه وار...

در مجموع شعری قابل قبول که خالق اثر با وجود بیان تند و اعتراضی از ظرافت های شعری و مضامین احساسی و بازی های زبانی زیبا نیز بهره برده است که با وجود پیچیدگی های معنایی و تک بعدی نبودن اکثر بندها، فرصت تاویل پذیری را از اثر نگرفته و دست مخاطب را برای برداشت شخصی از اثر باز گذاشته، چنانچه یک مخاطب از منظری دیگر می تواند این اثر را احساسی و عاشقانه تلقی کند، مخاطبی دیگر آن را انتقادی اعتراضی.

با وجود اینکه شعر با لحن و بیانی تند و اعتراضی اجرا شده اما احساس لطیف نهفته در بطن شعر و جنس دنیای واژگانی ، زنانگی یا همان جنسیت شاعر را آشکار می کند.
در انتهای کار نیز با باز گذاشتن دست مخاطب، باز هم فرصت تفکر و تصمیم گیری را از او نگرفته و شاید به بهترین شکل شعر را به پایان رسانده است.

با آرزوی موفقیت بیشتر برای خانم کلانتری و تمامی شاعران و نویسندگان واقعی این مرز و بوم.

شعر: فاطمه کلانتری
خوانشگر: یاشار خواجه دولت آبادی

اندیشه خود را به یادگار بگذارید

- لطفاً به صورت فارسی بنویسید