‍ کشیده می‌شدم از هر طرف به پوچاپوچ
به هر چه خالی مطلق به هر چه باداباد
به مرگ محتمل هر پرنده در سینم
[ به خودکشی قناری درون آیینم ]
چه ناخوشانه غمی اتفاق می‌افتاد!

کشیده می‌شدم از خود به خود فرو رفتن
به تکه تکه شدن پاره پاره پوسیدن
به انهدام نفس‌گیر استخوان‌هایم
بغل گرفته مرا تارهای پیراهن
[ و این نهایت دردی ورای مردن بود ]

رسیدنم به تسلسل رسیدنم به جنون
به خودخوری و خودآزاری و خودانکاری
رسیدنم به تزلزل به هیچ انگاری
تو از جهان خودت دست بر نمی‌داری؟
[ چه حال مسخره‌ای دارد این جهان‌بینی ]

چقدر کرم نشسته به روی اعصابم
که می‌خزند...که هر شب نمی‌برد خوابم
که چشم‌هام پر از تکه‌های خون شده است
که قرص می‌خورم اما دوباره بی‌تابم
[ اتاق می‌جودم/این فضای وهم آلود ]

صدای خنده بلند است پشت در اما
به گریه‌های حقیرم نمی‌رسد دستی
[ نمی‌رسد که بچیند کسی مرا از من ]
پر از تناقضم و زیر گریه می‌خندم
شبیه خنده‌ی بعد از شروع بدمستی
[ من از خودم به خودم دور و دورتر شده‌ام ]

بمیر فاتح بی اعتدال و بی قانون
بمیر قاصدک روزهای بارانی
بمیر و زندگی‌ات را به خاک‌ها بسپار
تو که برای خودت هم دعا نمی‌خوانی!
[ به کفر می‌رسی و باز نیچه می‌خوانی... ]


سمیه جلالی




از دیدگاههای مختلفِ نقدِ شعر، شاید زیباشناسی یکی از مهمترین فاکتورهای قابل بحث در این مقوله باشد ، دیدگاهی که خود به زیر شاخه های متعددی تقسیم بندی میشود، زيبايی زبان، موسيقی و تخيل در بخش روساخت، و زيبايیِ محتوا در بخش ژرف ساخت.

کارکرد و نمود زیبایی (چه در ساختار و چه در محتوا) بی شک مهمترین عامل لذت و حظ مخاطب از یک اثر ادبی ست ، در واقع اگر به دیگر هنرها نیز نگاهی هرچند ساده و سطحی بیاندازیم به سادگی در میابیم که زیبایی و کشف آن از طرف مخاطب باعث بوجود آمدن همان لذت و احساس خوشایندی ست که میتواند به نوعی، رسالتِ آفریننده ی اثر هنری باشد که میتواند در قالب هر احساس یا کشف و دریافتی حصول شود
البته نباید فراموش کرد که برداشت زیبایی نزد افراد مختلف بسته به نوع تفکر و احساس، اقلیم ، زبان و فرهنگ، متفاوت است ، چنانچه به گفته ی "ولتر" اگر از وزخی بپرسید زیبایی چیست پاسخ خواهد داد 'جفتم'.

دانشمندان و صاحب نظران این حوزه تعاریف و نظرات مختلف و متفاوتی در مورد زیباشناسی بیان کرده اند چنانچه حتی برخی وجود ارکان یا معیارهای زیبایی را انکار کرده اند به عنوان مثال آناتول فرانس بر این عقیده ست که زیباشناسی بر چیزی محکم استوار نیست و همچون کاخی ست پا در هوا.
در هنر و ادبیات نیز دیدگاههای متفاوتی در مورد زیبایی و تعریف و مفهوم آن وجود دارد، حال این تعریف میتواند از جانب یک مخاطب معمولی باشد یا منتقدی آگاه و حرفه ای .
به عنوان مثال از دیدگاه منِ نوعی ، آنچه که باعث لذت مخاطب و حظ او از شنیدن ، دیدن یا حس اثری هنری میشود نوعی زیباییست

با این مقدمه ، در ادامه از دیدگاه زیبا شناسی و نقش و کارکرد آن در شعر و زبان، به تحلیل اثری از سمیه جلالی و همچنین دیگر شاخصه های بارز آثار وی خواهیم پرداخت

🔵زبان

شاید از مهمترین و بارزترین شاخصه های زیبایی کلام و خاصه شعر، زبان است
بی شک در دنیای ادبیات و شعر بارها با ترکیب "زبان شعری" مواجه شده ایم، به عنوان مثال فلان شاعر هنوز زبان شعری خودش را ندارد یا بالعکس.
البته این بدان معنا نیست که هیچ شاعری وام دار دیگر شاعران در تاثیرپذیری از زبان نبوده و نیست

ابتدا قبل از هر توضیحی در این مقوله باید گفت که هستِ ذهنی تا هستِ عینی شعر فاصله ی زیادی دارد
در پیوند زبان با شعر باید گفت که شعر تا پیش از پدیداری در قالب زبان، یعنی در آن سوی واقعیت زبانی، وجود دارد، که می‌توان آن را شعر ناب نامید. پس شعر ناب، شعری است که هنوز به صورت گفته یا نوشته در نیامده است
در واقع آنچه به هیئت زبان در آید رنگ اصیل و واقعی خود را نخواهد داشت به همین دلیل آنچه شعر ناب نامیده میشود تنها سایه ای از شعر ناب و واقعی ست

*زبان در انتقال شعر، امانت‌دار خوبی نیست، یا توانایی لازم را در انتقال ندارد، چرا که در بیان هستیِ ناشناخته‌ای که حس می‌شود، همیشه ناقص عمل می‌کند. فاصله‌ی بین هست ذهنی شعر (فراسوی واقعیت زبانی) و هست عینی شعر (در سوی واقعیت زبانی) هیچگاه کاملاً پُر نمی‌شود. البته قرار است زبان این فاصله را پُر کند، یا بهتر آنکه بگوییم، خود زبان همچون گوهر شعر است که حذف فاصله می‌کند، ولی زبان تنها سایه‌ی هستِ ذهنی شعر را در شکل عینی آن نشان می‌دهد. مثل خواب، که تنها پایانه یا گرته‌ای از آن در بیداری می‌ماند. شعر، "خواب" (رؤ‌‌یای در خواب) است، زبان، "بیداری"؛ و بیداری هیچگاه نمی‌تواند همه‌ی خواب را زندگی کند*[سلوک شعر. محمود فلکی. انتشارات محیط. 1378]

البته همانگونه که قبل از این نیز گفته شد دیدگاه ها و نظرات در این زمینه متعدد و در مواردی گاها متفاوت است به عنوان مثال هایدیگر شناخت هستی را در پی شناخت زبان می دانست و چون شعر کمال زبان است پس شناخت هستی را در شعر می جوید. در واقع زبان و فراتر از آن شعر را لازمه ی شناخت جهان هستی می داند


در مجموع و با توجه به آنچه گفته شد هر چه حوزه ی زبان محدودتر باشد به تبع آن شعر نیز دنیای محدودتری خواهد داشت و با وسعت گستره ی زبان ، بی شک شعر نیز پربارتر ، تاویل پذیرتر و جهان شمول خواهد بود

سمیه جلالی از جمله شاعرانی ست که در حوزه ی زبان موفق عمل کرده و از نظر گستره ی زبانی با توجه به دایره ی واژگانی وسیع و خاص خود از نوعی زبان منحصر و متمایز بهره میبرد، واژگانی که جنسیت شاعر و نوع تفکر و ذهنیت و دنیای او را به خوبی نشان می دهند.
به گونه ای که اکثر مخاطبان او ، وی را شاعری جسور و عصیانگر معرفی میکنند ، در واقع این زبان و نوع کلام اوست که عصیانگری و جسارت را در شعر او بارز و مشخص کرده ست
کلام او اغلب اعتراضی ،انتقادی، جسورانه و تند است .
البته با خواندن اشعار او به خوبی میتوان جنسیت شاعر را تشخیص داد ، و شاید همین موضوع یکی از نقاط قوت شعر و کلام اوست
با توجه به اینکه اغلب آثار او انتقادی و با زبانی تند و جسورانه سروده شده اما با تمام این ها جنسیت شاعر به خوبی قابل تشخیص است
به عنوان مثال در این اثر با وجود بندهایی نظیر :


رسیدنم به تسلسل رسیدنم به جنون
به خودخوری و خودآزاری و خودانکاری
رسیدنم به تزلزل به هیچ انگاری
تو از جهان خودت دست بر نمی‌داری؟
[ چه حال مسخره‌ای دارد این جهان‌بینی ]

چقدر کرم نشسته به روی اعصابم
که می‌خزند...که هر شب نمی‌برد خوابم
که چشم‌هام پر از تکه‌های خون شده است
که قرص می‌خورم اما دوباره بی‌تابم
[ اتاق می‌جودم/این فضای وهم آلود ]

شاعر در این بندها، روایتگر فضای سرد و تاریک و سرشار از فشارهای روحی و پوچی ناشی از آن است اما در بند بعدی و ادامه ی شعر بدون اشاره ی مستقیم به آنچه که مشخص کننده ی جنسیت وی باشد ، با استمداد از زبان ، نوع و نحوه ی چینش واژه ها و معنای حاصل از آنها به شکلی هنرمندانه نه تنها جنسیت خود را، بلکه برخی از دردها و مشکلات جنس زن در اجتماع را نیز بیان میکند:

صدای خنده بلند است پشت در اما
به گریه‌های حقیرم نمی‌رسد دستی
[ نمی‌رسد که بچیند کسی مرا از من ]
پر از تناقضم و زیر گریه می‌خندم
شبیه خنده‌ی بعد از شروع بدمستی
[ من از خودم به خودم دور و دورتر شده‌ام ]


شاعر با ظرافت زنانه خود حال و هوای ناشی از فشارهای روحی را همراه با گریه هایی که معمولا جنس زنانه آن را راه گریز یا ابزاری برای کاستن از این فشارها می داند بیان میکند.

یا در بند دوم در حالیکه در سه مصرع ابتدایی از شدت دردهای روحی و جسمی سخن میگوید ،در مصرع پایانی و به دنبال آن در مصرع تکمیلی که یکی از تکنیک های زیبا و نقاط قوت چه از نظر محتوایی و چه ساختاری شعر میباشد، به زیبایی منظور خود را از دو منظر متفاوت بیان میکند (بغل گرفته مرا تارهای پیراهن / و این نهایت دردی ورای مردن بود) در واقع این بند از نظر معنایی هم میتواند بیانگر اوج تنهایی شاعر باشد که جز لباس تنش کسی یار و همراه او نیست و او را در آغوش نگرفته، و هم با استناد به مصرع تکمیلی میتواند نوعی اعتراض به پوششی اجباری باشد ، در واقع شاعر با بیان دردهای بی شمار جسمی و روحی همچنان لباس زنانه ی خویش را به اجبار بر تن دارد که این را دردی فراتر از مردن می داند، این همان قدرت تاویل پذیری اثر و یکی از نقاط قوتی ست که در اکثر کارهای سمیه جلالی شاهد آن هستیم.
پارادوکس یا متناقض نما ، در واقع میتوان هم برداشت مثبت شاعر از مصرع چهارم این بند در تاویلمان از شعر لحاظ کنیم که لباس خود را تنها رفیق و یاری میداند که او را به هنگام تنهایی در آغوش میکشد و یا از منظر دیگر میتواند نوعی برداشت منفی باشد، پوششی که در هر صورت و همیشه همراه اوست را دردی عمیق تر از دردهای روحی و جسمی خود و حتی فراتر از مرگ میداند

کشیده می‌شدم از خود به خود فرو رفتن
به تکه تکه شدن پاره پاره پوسیدن
به انهدام نفس‌گیر استخوان‌هایم
بغل گرفته مرا تارهای پیراهن
[ و این نهایت دردی ورای مردن بود ]


🔵موسیقی


یکی دیگر از مبانی زیباشناسی در شعر، موسیقی ست که خود نیز انواعی دارد،

_موسیقی بیرونی(ظاهری) که البته این نوع موسیقی بیشتر به شعر کلاسیک مربوط می شود که همان وزن عروضی ست و چینشی که از ابتدا تا پایان شعر رعایت میشود
_موسیقی معنوی

_موسیقی درونی که مهمترین نوع موسیقی در شعر و از مبانی اصولی زیباشناسی شعر ست

پیش از این و در خوانشی که بر یکی از آثار سمیه جلالی داشتم ،او را شاعری فرمالیستی معرفی کردم و در اثبات این مدعا مواردی را نیز ذکر نمودم، در واقع ویژگی های ساختاری یا فرمیک شعر سمیه جلالی نسبت به دیگر شاخصه های شعری او بارزتر و پر رنگ تر است

در فرمالیسم ، ویژگی های ساختاری نقشی محوری و بنیادی را در جهت تکوین شعر و به ویژه محتوا ایفا میکنند ،

سمیه جلالی با تکیه و توجه به شاخصه های ساختاریِ شعرِ خود ، در جریان تکوین شعر، این ویژگی ها را اساس کار خود قرار داده و بیشترِ توجه خود را معطوف فرم و قالب کار کرده ست، در این جریان ، موسیقی یکی از مهمترین مبانی شکل گیری ساختار شعر است، حال آنکه این مورد در شعر کلاسیک که هم موسیقی بیرونی که همان وزن عروضی و قالب کار را شامل میشود و هم موسیقی درونی را، بیشتر به چشم می آید

در این اثر، شاعر علاوه بر اینکه موسیقیِ بیرونیِ کار را در قالب و شکلی که با اکثر قالب های متداول و معمول شعر کلاسیک متفاوت است، مورد استفاده قرار داده ( بندهای تکمیلی که در هر بند استفاده شده اما نظم خاصی در کاربرد آنها دیده نمیشود ) از صنایعی بهره میبرد که به مراتب بر قدرت موسیقایی کار می افزاید و در نتیجه مخاطب خود را (که معمولا از اشعار کلاسیک انتظار آهنگ و نظمی که در نهایت به همان موسیقی ختم میشود را دارند) برای شنیدن ادامه ی کار مشتاق تر می کند.

استفاده از تکرارهایی که نه تنها خسته کننده نیست بلکه به قدرت موسیقایی اثر می افزاید:

کشیده می‌شدم از خود به خود فرو رفتن
به تکه تکه شدن پاره پاره پوسیدن
خود به خود ــ تکه تکه ــ پاره پاره

به خودخوری و خودآزاری و خودانکاری
سه بار تکرار واژه ی 'خود'

من از خودم به خودم دور و دورتر شده‌ام
خودم به خودم ــ دور و دورتر

بمیر فاتح بی اعتدال و بی قانون
بمیر قاصدک روزهای بارانی
بمیر و زندگی‌ات را به خاک‌ها بسپار
سه بار تکرار واژه ی 'بمیر'

بهره گیری از کلمات هم آهنگ(حتی در مواردی واژه ی پایانی مصاریع تکمیلی را با واژه ی پایانی مصاریع دوم هر بند هم قافیه کرده)

استفاده از واژه های مترادف یا هم سو به عنوان مثال در بند اول واژه های : 'پوچاپوچ' و 'خالی مطلق' ـــ 'مرگ' و 'خودکشی'
یا در بند دوم : فرو رفتن و مردن و پوسیدن ـــ تکه تکه و پاره پاره
خودخوری و خودآزاری و خودانکاری

صنعت واج آرایی که به وفور در این کار شاهد کاربرد آن هستیم.
موسیقی حاصل از این صنعت کاملا محسوس است و آهنگ حاصل از آن شاید به اندازه ی تاثیر موسیقایی واژه های هم قافیه و یا تکرار باشد.

رسیدنم به تسلسل رسیدنم به جنون (س)

به خودخوری و خودآزاری و خودانکاری (خ)

من از خودم به خودم دور و دورتر شده‌ام (د)

کشیده می‌شدم از خود به خود فرو رفتن(د)

به تکه تکه شدن پاره پاره پوسیدن (پ)

در مجموع این این اثر و اکثر کارهای سمیه جلالی از نظر موسیقایی ، غنی و بارزند ، البته شاید اقلیم و منطقه ای که او در آن زندگی کرده در این مورد بی تاثیر نبوده، نواحی ساحلی جنوب، منطقه ای که مردمانش از کودکی با نواهای محلی و موسیقی گوشنواز و سازهای متعدد از بادی گرفته تا ضربی و کوبه ای ، رشد کرده و بزرگ شده اند.
البته ناگفته نماند که یکی فاکتورها و ویژگی های مثبت اشعار سمیه جلالی زبان شعری اوست، شاخصه ای که او از همان روزهای آغازین سرودن موفق شد شعر خود را با کمک آن منحصر و متمایز سازد ، در واقع شاید با شنیدن نام این شاعر ، اولین چیزی که در ذهن نقش می بندد زبان عصیانگر و اعتراضی اوست.

دنیای واژگانی خاص و وسیع، استفاده از صنایعی که بیشتر در تعالی موسیقی شعر تاثیرگذارند، و در نهایت کلام و زبان منحصر و غنی سمیه جلالی در زیبایی و تاثیر گذاری هرچه بیشتر اشعار او نقشی پررنگ و محوری ایفا میکنند
با آرزوی موفقیت های هرچه بیشتر در عرصه ی زندگی و ادبیات برای سمیه جلالی و تمامی شاعران موفق کشور.


شعر : سمیه جلالی

خوانشگر: یاشار خواجه دولت آبادی


















اندیشه خود را به یادگار بگذارید

- لطفاً به صورت فارسی بنویسید