پروانگی
عشق، گردیده فقط دار و ندار من تو
نور، پاشیده سر قول و قرار من و تو

دشت، آذین شده از جلوه آئینه و آب
تاک، پیچیده به هر برگ بهار من و تو

ماه، لبخند تماشای خیال است و نظر
مهر، تابیده به هر لیل و نهار من و تو

باش، تا وقت سحر دست برآریم بشوق
شهر، آذین شود از رنگ و نگار من و تو

پلک، در سایه چشمان غزل ساز شد وُ
شعر، پروانگیِ سوز و شرار من و تو

اندیشه خود را به یادگار بگذارید

- لطفاً به صورت فارسی بنویسید