مرا با تو خیالی ست
سراسر همه تصویر
که بر شیشه ی ساعات شنی می رقصند
مرا فیلمی تراژدیک
با پلان خاطراتی بی شمار از تو
بیشتر از یاد کودکی
پیش تر از بلوغ حنجره در کالبد آواز
مبهوت اثری هوشمند ساخت
گویا درونم جاشویی پیر
((خسته دل،پاروزنان ، نجواکنان
شروه ای جانسوز می خواند ز درد))
آشفته ذهن دریا !
با آرامش نگاه سیالت
مرا غرق در آغوش جنون
به کدام جزیره دلتنگی می سپاری؟
به ساحل زرین مو
آرمیده بر بالین آفتاب
چه گویم؟
گیر های قایقی سرت کو؟
موج غزلم دیگر گیسوانت را نمی آراید ؟
غزال شعرم گریزان از وزن
واژگانم تنها و هراسان از هر قافیه
مرا به ردیفِ نرسیدن رسانده اند
لنگر زنگ زده ی عقل را
کجای این اقیانوس یاغی بیفکنم؟
کشتی دلداده به باد را
یارای ایستادن نیست
بادبان ها تشنه ی آوارگی ند
و من موجی تا ابد ..
عادل دانشی تیر 1402

اندیشه خود را به یادگار بگذارید

- لطفاً به صورت فارسی بنویسید